- سعی می کنند که در هر مرتبه بیش از حد مطالعه نکنند.
اگر تلاش می کنید در هر مرتبه از مطالعه، مقدار خیلی زیادی درس بخوانید ، خسته خواهید شد و مطالعه تان خیلی مؤثر نخواهد بود.
کاری
را که قرار است انجام دهید، به دوره های زمانی کوتاهتر پخش کنید. استفاده
از استراحت های کوتاه در بین مطالعه انرژی ذهنی شما را برمی گرداند.
2- زمان های ویژه ای را برای مطالعه برنامه ریزی کنید.
3- سعی کنید در هر روز در یک زمان یکسان مطالعه کنید.
4- اهداف خاصی را برای زمان های مطالعه شان تنظیم می کنند.
5- وقتی که برنامه می ریزند، مطالعه شان را شروع می کنند:
6- وقتی که می ببینند یک کار سخت است، آن را اول انجام می دهند:
7- قبل از آغاز یک تکلیف محوله، جزوه هایشان را مرور می کنند:
8- به دوستانشان می گویند که در حین زمان مطالعه شان با آنها تماس نگیرند:
9- وقتی که می بینید با یک تکلیف دچار مشکل شده اند، با دانش آموز دیگری در این مورد صحبت می کنند:
10- در آخر هفته کارهای مدرسه شان را مرور می کنند.
سرزنش کردن فقط باعث استرس بیشتر شما میشود. زیرا اشتیاق،خود مستقیما با عوامل قابل کنترل شما در ارتباط است.آنچه غیرقابل دسترسی است شما را مشتاق میکند. اگر شما همسرتان را بهخاطر داد زدن سرزنش میکنید پس تنها راهحل این است که همسرتان صدایش را پایین بیاورد. که در این حالت اشتیاق و استرس هر دوی شما افزایش مییابد زیرا شما نمیتوانید تاثیر زیادی روی صدای همسرتان داشته باشید.
انعطاف پذیر باشید:
استرس غیرقابل اجتناب است و مانند طلوع و غروب خورشید اتفاق میافتد. پس بهترین راه مبارزه با آن تغییر رفتار و برخورد با دیگران است.
نرم باشید نه سخت. با توجه به کلام افراد نشانههای استرس را تشخیص داده و
سپس خودتان را با آن تطبیق دهید. با کمی انحراف و گذشتن از علائق خود
دیگران را در به دست آوردن نیازهایشان کمک کنید. نیازی به سختی کشیدن و
تحمل سفرهای دور و دراز نیست فقط به صحبتهای دیگران گوش دهید و توجه داشته
باشید که این روش به خوبی باعث کاهش استرس میگردد.
در غیر این صورت آن مشکل به شکل فجیع تری تکرار خواهد شد.
اگر شخصی را میشناسید که زود عصبانی میشود به او بگویید که موضوع زیر را بخواند.
ﺁﺷﯿﺦ ﺣﺴﻦ ﺣﺮﻓﯽ ﺩﺍﺭﻡ،
ﺍﮔﺮ ﮐﻪ ﮔﻮﺵ ﺑﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﯾﻪ ﺑﺎﻏﯽ ﺗﻮﯾﻪ ﭘﺎﺳﺘﻮﺭﻩ،
ﮐﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﺎﺵ ﻣﯿﺎن ﻣﯿﺮﻥ
.............................................................
ﺑﯿﺎ ﻭ ﺗﺨﻢ ﮔﻞ ﺑﭙﺎﺵ ﮔﻞ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻭﻃﻦ ﺑﺰﻥ
ﭼﺸﻢ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺘﻪ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺟﻮﻭﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻭ ﻭ ﺯﻥ
(ﺑﭙﺎ ﺩﻻ ﺭﻭ ﻧﺸﮑﻨﯽ، ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻄﺮﻧﺎﮐﻪ ﺣﺴﻦ )
ﻧﮕﯽ ﮔﺮﻭﻧﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ، ﻧﮕﯽ ﺗﻮﺭﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﭼﻪ
ﻧﮕﯽ ﮐﻪ ﻫﺮﮐﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺷﻪ ﺳﻮﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﭼﻪ
ﻧﮕﯽ ﮐﻪ ﻧﺮﺥ ﺑﺮﻕ ﻭ ﺁﺏ ﻭ ﻧﻮﻥ ﻭ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﭼﻪ
ﻧﮕﯽ ﮐﻪ ﮔﺸﻨﻪ ﻣﻮﻧﺪﻥِ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﭼﻪ
ﻧﮕﯽ ﺗﻮﯼ ﻣﺤﻞ ﻣﺎ ﺍﺭﺯﻭﻧﯿﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ
(ﺑﭙﺎ ﺩﻻ ﺭﻭ ﻧﺸﮑﻨﯽ، ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻄﺮﻧﺎﮐﻪ ﺣﺴﻦ )
ﺗﻮ ﺩﻭﺭ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻟﻪ ﺗﻮ
ﺭﺋﯿﺲ ﻣﺠﻠﺲ ﻣﺎﻟﯽ ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﭘﺮﻭ،
ﻧﺨﺴﺖ ﻭﺯﯾﺮ ﺳﻮﻣﺎﻟﯽ ﯾﻪ ﺍﺳﻘﻔﯽ ﺗﻮ ﻭﺍﺗﯿﮑﺎﻥ،
ﮐﺎﻫﻦ ﭘﯿﺮ ﻧﭙﺎﻟﯽ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻣﺠﻤﻊ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﮐﺮﻩ ﺷﻤﺎﻟﯽ
ﻣُﺮﺩ ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﻣﺎﺩﺭﺷﻮ ﺑﻐﻞ ﻧﺰﻥ
( ﺑﭙﺎ ﺩﻻ ﺭﻭ ﻧﺸﮑﻨﯽ، ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻄﺮﻧﺎﮐﻪ ﺣﺴﻦ )
ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﯽ ﺳﻔﺮ، ﭼﻪ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﭼﻪ ﺩﺍﺧﻠﯽ
ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺒﺮ، ﭼﻪ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﭼﻪ ﻓﺎﻣﯿﻠﯽ
ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﻭﻗﺖ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﭼﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ ﭼﻪ ﺻﻨﺪﻟﯽ
ﺣﺮﻓﺎﯼ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﻧﺰﻧﯽ ﭼﻪ ﺍﺯ ﻟﻮﻟﻮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﻟﯿﻠﯽ
ﺑﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﻫﺎﺕ ﭘﺸﺖ ﻧﮑﻨﯽ، ﭼﻪ ﺑﺎ ﻋﻤﻞ ﭼﻪ ﺑﺎ ﺳﺨﻦ
(ﺑﭙﺎ ﺩﻻ ﺭﻭ ﻧﺸﮑﻨﯽ، ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻄﺮﻧﺎﮐﻪ ﺣﺴﻦ )
ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﻒ ﺑﮑﺸﻨﺪ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﺕ
ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﻇﻬﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺸﻨﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ
ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﺶ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﺕ
ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﻣﻘﺪﺳﯽ، ﻫﺎﻟﻪ ﻧﺒﯿﻨﯽ ﺭﻭ ﺳﺮﺕ
ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﭼﺸﻤﺎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ، ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﺍﯾﻨﺎ ﺧُﻠﻦ
(ﺑﭙﺎ ﺩﻻ ﺭﻭ ﻧﺸﮑﻨﯽ، ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻄﺮﻧﺎﮐﻪ ﺣﺴﻦ )
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺏ ﻭ ﮔِﻠﻤﻮ
ﺷﻮﺧﯽ ﻭ ﺟﺪﯼ ﮔﻔﺘﻤﺶ ﻫﻤﯿﻨﺠﺎ ﺣﺮﻑ ﺩﻟﻤﻮ
ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯿﺸﻨﻮﯼ ﺍﯾﻮﻟﻤﻮ
ﺍﻣﺎ ﺍﺯﺵ ﺩﻭﺭ ﻧﺸﯽ ﻭ ﺳﺮ ﻧﺒﺮﯼ ﺣﻮﺻﻠﻤﻮ
ﺧﻼﺻﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻨﻪ ﻧﮕﯽ ﮐﺴﯽ ﻧﮕﻔﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ
(ﺑﭙﺎ ﺩﻻ ﺭﻭ ﻧﺸﮑﻨﯽ، ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻄﺮﻧﺎﮐﻪ ﺣﺴﻦ )
In
a tourism filled city of Skagen you can see this incredible natural
sight. This city is the most northern point of Danish people…..where the
Baltic sea “meets” the North sea. Two different seas can not be
combined
together thus creating this line
حضرت موسی(ع):بار خدایا بر فرض محال اگر مثل ما انسان ها بنده بودی چه عبادتی را بیشتر انجام می دادی؟
خداوند رحمان: برفرض محال اگر من بنده بودم برای رضای خدا به مردم خدمت کرده واز کار آنها گره گشایی می کردم
شیخ را گفتند : علم بهتر است یا ثروت ؟شیخ بیدرنگ شمشیر
از میان بیرون آوردو مانند جومونگ مرید بخت برگشته را به سه پاره ی نامساوی تقسیم
نمود و گفت : سالهاست که هیچ خری
بین دو راهی علم و ثروت گیر نمیکند .....
مریدان در حالیکه انگشت به دندان گرفته ولرزشی وجودشان را فرا گرفت
گفتند یا شیخ ما را دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم .....
شیخ گفت :در عنفوان جوانی مرا دوستی بود که با هم به مکتب میرفتیم ،
دوستم ترک تحصیل کرد من معلم مکتب شدم...
حالا او پورشه داره...من پوشه...او اوراق مشارکت دارد،ومن اوراق امتحانی...
او عینک آفتابی من عینک ته استکانی...او بیمه زندگانی.
من بیمه خدمات درمانی...
او سکه و ارز...من سکته و قرض....
سخن شیخ چون بدینجا رسید مریدان نعره ای جانسوز برداشته
و راهی کلاسهای آموزش اختلاس گشتندی